در دنیای سرمایهگذاری، صرفا سرمایهگذاران فرشته و شرکتهای سرمایهگذار خطرپذیر (VC) نیستند که دست به انجام سرمایهگذاری بر روی استارتاپها میزنند، بلکه شرکتهای بزرگی که در بازار حضور دارند نیز با تاسیس شرکتها و صندوقهایی، از طریق سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی (CVC)، وارد فضای سرمایهگذاری میشوند.
برای مثال، شرکتی مثل گوگل با تاسیس Google Ventures وارد حوزه سرمایهگذاری شده است؛ اما در نوع فعالیت و اهداف این شرکتهای CVC در مقایسه با شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر معمول (traditional venture capital)، تفاوتهای مهمی وجود دارد که در این مقاله، ضمن شرح این نوع سرمایهگذاری، به آن تفاوتها نیز میپردازیم.
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی چیست؟
سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی یا به عبارت دیگر، سرمایهگذاری جسورانه شرکتی (CVC) را باید نوعی از سرمایهگذاری خطرپذیر (VC) دانست و نه آنکه هممعنا با آن باشد. در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی، یک شرکت بزرگ در قالب یک VC زیرمجموعه خود به سرمایهگذاری بر روی استارتاپها و شرکتهای نوآور میپردازد. CVCها، معمولا بهطور مستقل به ارزیابی گزینهها برای سرمایهگذاری و انتخاب از میان آنها، عمل نمیکنند، بلکه شرکت مادری (Parent company) وجود دارد که این فرایند ارزیابی و انتخاب باید مطابق با اهداف تجاری آن صورت گیرد.
در سرمایهگذاری بهصورت CVC، شرکت سرمایهگذار به دنبال کشف استارتاپها و نوآوریهایی است که تکنولوژی، بیزنس مدل یا محصولی دارند که همراستا با شرکت مادر بوده، موجب تکمیل یا بهبود فعالیتهای آن شده و بهطور خلاصه، به توسعه آن کمک میکند.
در نتیجه، در سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی، دو هدف بهطور کلی دنبال میشود: یک هدف، مشابه سرمایهگذاریهای خطرپذیر سنتی است و آن کسب منافع مالی مستقیم از سرمایهگذاری میباشد. اما هدف دیگری که در مدل سنتی وجود ندارد ولی به دلیل ماهیت خاص CVC، در آن پی گرفته میشود، کسب منافع تجاری و استراتژیک، دستیابی به فناوری خاص، تقویت تجاری شرکت مادر و ایجاد یک همکاری تجاری بین شرکت مادر و استارتاپ است، که همه اینها را میتوان در دستیابی به یک مزیت رقابتی در بازار برای شرکت مادر خلاصه کرد.
از نمونههای معروف شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی، میتوان به GV Management Company، که قبلا به نام Google Ventures شناخته میشد، اشاره کرد که در مالکیت آلفابت (Alphabet)، شرکت مادر گوگل است. همچنین Intel Capital، که تحت مالکیت شرکت اینتل (Intel) میباشد و M12، شرکت سرمایهگذاری مایکروسافت، نیز مثالهای شناختهشده دیگری هستند.
تفاوت سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی و سرمایهگذاری خطرپذیر سنتی
در بخش قبل مقاله، اشارهای به تفاوت میان CVC و VC سنتی شد، اما در اینجا به شرح کاملتری از آن میپردازیم.
همانطور که گفته شد، در هر دو، شرکت سرمایهگذار یک استارتاپ را ارزیابی کرده و اگر مایل به سرمایهگذاری بر روی آن باشد، به مذاکره با آن میپردازد و نهایتا با امضای قرارداد سرمایهگذاری، مطابق با توافقات انجام شده، سرمایه به یکباره و یا بهصورت مرحله به مرحله، به استارتاپ تزریق میشود. اما در کنار این شباهتها، آن دو تفاوتهای مهمی نیز با یکدیگر دارند.
اولین تفاوت مهم در میان این دو نوع سرمایهگذاری خطرپذیر، در انگیزه شرکت سرمایهگذار برای انجام آن سرمایهگذاری میباشد. در مدل سنتی، انگیزه تماما مربوط به کسب سود و بازده مالی بالا است. پس بررسیهای آنها تماما مرتبط با این است که آن استارتاپ، در چه وضعیتی قرار دارد، میتواند چگونه و چه زمانی به درآمد و سوددهی برسد، سرمایهگذار چقدر سرمایه باید تزریق کرده، نرخ بازگشت سرمایه چقدر خواهد بود و چگونه میتواند حداکثر بازدهی مالی ممکن از خود این سرمایهگذاری را کسب کند. در نتیجه، بهطور طبیعی، چنین نگرشی به سرمایهگذاری موجب آن میشود تا شرکت سرمایهگذار تمایل زیادی به توافق بر سر استراتژی خروج (از طریق IPO، ادغام، خریداریشدن و…) نیز داشته باشد.
از طرفی دیگر، در مدل سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی، از آنجایی که شرکت سرمایهگذار، غیر از کسب سود مستقیم از استارتاپ، سرمایهگذاریاش را در جهت منافع تجاری شرکت مادر خود میبیند، کمتر به دنبال خروج است و معمولا به یک همکاری بلندمدت با استارتاپ میاندیشد. حتی گاهی آنها به سمت آن میروند که استارتاپ تماما توسط شرکت مادر خریداری شود.
تفاوت دوم در نحوه تعامل سرمایهگذار و استارتاپ میباشد. مهمترین ماموریت سرمایهگذار در مدل سنتی، تامین سرمایه برای استارتاپ است؛ البته که در کنار آن، میتواند منافع دیگری از جمله ارتباطات و دسترسی به شبکهای از شرکتهای دیگر، مشاوره و منتورینگ و مواردی از این دست نیز برای استارتاپ داشته باشد. اما در مدل CVC، به دلیل آنکه شرکت مادر، معمولا در همان صنعتی فعالیت میکند که استارتاپ در آن حضور دارد و یا بههرحال، به شکلی اشتراکات قابل توجهی با یکدیگر دارند، از این فرصت استفاده میشود تا فراتر از منابع مالی، منافع متعددی به استارتاپ برسد. برای مثال، شرکت مادر میتواند حتی در فراهم کردن بازار برای محصولات استارتاپ کمک نماید و یا ممکن است منابعی از جمله منابع انسانی مورد نیاز استارتاپ را در اختیار آن قرار دهد. در نتیجه، شرکت سرمایهگذار در مدل CVC، معمولا نقش پررنگتری در استارتاپ، در مقایسه با سرمایهگذاران خطرپذیر سنتی، ایفا میکند و حتی در برخی پروژههایش، استارتاپ را بهعنوان یک شریک کلیدی (Key partner) ممکن است ببیند.
در CVC، همانطور که استارتاپ از منافع همکاری با شرکت مادر بهرهمند میشود، برعکس آن نیز اتفاق میافتد؛ یعنی محصول، تکنولوژی و یا نوآوری موجود در استارتاپ، میتواند در پروژهها و محصولات شرکت مادر نیز مورد استفاده قرار گیرد و به توسعه محصولات آن و بهبود بیزنس مدلش کمک کند. در واقع میتوان این همکاری را یک همکاری برد-برد برای توسعه هر دو کسبوکار دانست. واضح است که این متفاوت با مدل همکاری با سرمایهگذاران خطرپذیر سنتی است، چرا که در آنجا، گرچه همچنان یک همکاری برد-برد تعریف میشود، اما هدف صرفا تزریق سرمایه مورد نیاز به استارتاپ و تقسیم منافع مالی بهدست آمده از سودآوری آن و افزایش ارزش مالیاش میباشد.
مزایا و معایب سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی برای استارتاپها
همکاری با یک شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی، مانند هر نوع همکاری و جذب سرمایه دیگری، مزایا و معایب خاص خود را دارد که باید پیش از شروع همکاری آنها را دانست.
مزایای سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی
تا این قسمت مقاله، اشاراتی به مزایای این نوع همکاری داشتهایم، با این حال، در اینجا کاملتر آنها را پوشش میدهیم.
ایجاد دسترسی به شبکه ارتباطی خوب: از آنجایی که شرکت مادر در همان صنعتی که استارتاپ فعالیت دارد، کار میکند و یا بههرحال، اشتراکات زیادی با آن دارد، میتواند دسترسی به یک شبکه ارتباطی خوب و مفید را برای استارتاپ فراهم نماید.
ارائه دانش و تجربه: وجود اشتراکات بین استارتاپ و شرکت مادر CVC، نه فقط باعث گسترش دسترسیهای استارتاپ میشود، که حتی این امکان را فراهم میکند تا بتواند دانش و تجربه زیادی که دارد را در قالب مشاوره و منتورینگ در اختیار استارتاپ قرار دهد.
دسترسی به منابع: شرکتهای CVC، نه فقط منابع مالی، که سایر منابع مورد نیاز یک استارتاپ را میتوانند برایش فراهم کنند. مثلا دسترسی به منابع انسانی، دسترسی به فضایی برای بازاریابی و تبلیغات و…، از جمله منافعی هستند که از سوی شرکت سرمایهگذار، عاید استارتاپ میشود.
امکان جذب سرمایه در هر فازی از استارتاپ: شرکتهای CVC بسیار متعددی در جهان وجود دارند و هر کدام فازهای خاصی را پوشش میدهند. برخیها حتی حاضر به سرمایهگذاری در مرحله بذری (seed) نیز هستند و برخی دیگر در مراحل بالاتر، یعنی دورهای سرمایهگذاری A، B و به بعد، حاضر به تزریق سرمایه به استارتاپها میباشند.
معایب سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی
اما در کنار مزایای این همکاری، معایبی نیز دارد که کارآفرینان باید با آنها آشنا باشند.
ناهمخوانی فرهنگ سازمانی شرکت با استارتاپ: از آنجایی که هر CVC متعلق به یک شرکت بزرگ است و طبیعتا آن شرکت فرهنگ سازمانی خاص خود را دارد، ممکن است این فرهنگ سازمانی با آنچه در استارتاپ برقرار است، همخوان نباشد و در نتیجه، موجب چالشهایی در همکاری بین این دو گردد.
بروکراسی و ساختار سازمانی: شرکتهای بزرگ پر از کارمندانی هستند که ساعت کاری مشخصی دارند، همچنین این شرکتها سلسله مراتب تصمیمگیری پیچیدهای نیز دارند. این برخلاف ماهیت استارتاپهاست که معمولا ساختار تصمیمگیری تختتری (Flat) دارند و کارآفرینانی در آنها کار میکنند که معمولا حتی بیشتر از یک شغل تماموقت برای استارتاپ خود وقت میگذارند. این تفاوتها وقتی اثر منفی دارند که استارتاپ مجبور باشد در برخی تصمیمگیریها حتما نظر شرکت سرمایهگذار را بداند، با آن مذاکره کند و یا تاییدی از آن بگیرد. در چنین مواقعی، این بروکراسی و ساختار سازمانی، سرعت استارتاپ را کاهش میدهد.
تاثیر بر تصمیمات و اولویتهای استارتاپ: گرچه یک شرکت CVC، کنترل محدودی بر استارتاپ دارد و الزاما در همه موارد مجاز به دخالت نیست، اما با همان امتیازات و اختیاراتی که در اختیار دارد، ممکن است به دلیل اولویتها و برنامههای خودش، مایل باشد تا برخلاف نظر بنیانگذاران استارتاپ، در برخی از تصمیمات و اولویتهای آن استارتاپ اثر بگذارد. مثلا وقتی که در تضاد با اهداف خودش باشد، ممکن است تاریخ عرضه اولیه در بورس (IPO) را به هر دلیلی، چند سال به تاخیر اندازند.
گامهایی برای تصمیمگیری درباره همکاری با یک شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی
بهعنوان یک استارتاپ، بهتر است پیش از شروع همکاری و تصمیمگیری قطعی درباره این همکاری، اقداماتی را انجام دهید. طبیعتا این اقدامات شامل بررسی کلی مزایا و معایب چنین همکاری است، که در بخش قبلی توضیح دادیم. اما در این بخش، تاکید ما درباره کلیت این همکاری نیست، بلکه درباره چگونگی بررسی یک شرکت خاص است.
درباره رابطه بین شرکت مادر و CVC تحقیق کنید.
یکی از اقدامات مهم پیش از شروع یک همکاری، تحقیق درباره رابطه بین آن CVC و شرکت مادرش است. دلیل این امر، آن است که اولا کارآفرینان به درک بهتری از سازوکارهای تصمیمگیری در آن شرکت و CVC میرسند، درک خواهند کرد که شرکت مادر چگونه و تا چه حد بر همکاری آنها با CVC تاثیر میگذارد و همچنین خواهند فهمید که تا چه حد، آنها بهعنوان یک استارتاپ، میتوانند انتظار داشته باشند که از شرکت مادر امتیازاتی دریافت کنند.
با دانستن این موارد، کارآفرینان میفهمند که آیا واقعا آنطور که انتظار داشتند، این همکاری میتواند یک همکاری استراتژیک با شرکت مادر باشد و یا جنبه مالی این جذب سرمایه، مانند شرکتهای VC سنتی، پررنگتر است و همچنین محدودیتها و امکاناتی که بهواسطه شرکت مادر وجود خواهند داشت را بهتر درک میکنند.
یکی از راهها برای انجام این کار، این است که کارآفرینان به گفتگو با کارمندان شرکت مادر بپردازند. اگر دسترسی به آنها وجود داشته باشد، آنها میتوانند از تجارب خود، اطلاعات مفیدی را در اختیار کارآفرینان قرار دهند. همچنین منبع اطلاعاتی مفید دیگر، صحبت با بنیانگذاران سایر استارتاپهایی است که آن CVC بر روی آنها سرمایهگذاری کرده است.
ساختار و انتظارات CVC را شناسایی کنید.
گام بعدی، آن است که درباره خود CVC بیشتر اطلاعات کسب نمایید. ببینید که ساختار مدیریتی و تصمیمگیری این سازمان به چه صورت است؟ چقدر در تصمیمگیری مستقل از شرکت مادر و یا وابسته به آن است؟ ممکن است در مواردی مستقل و در مواردی بسیار وابسته باشد. تا جای ممکن، درباره این موضوعات اطلاعات کسب کنید.
یک شرکت CVC ممکن است استقلال بیشتری از شرکت مادر خود داشته و یا وابستگی بیشتری داشته باشد، در هر کدام از این دو حالت، این شرکت میتواند انتظارات و اهداف متفاوتی از این سرمایهگذاری داشته باشد. در نتیجه شما باید انتظارات خود CVC را به خوبی بشناسید و بدانید که آنها از شما چه خواهند خواست و شما را به کدام سمت هدایت خواهند کرد؟ این اطلاعات برای آن لازم است که به کمک آنها باید دست به ارزیابی این موضوع بزنید که آیا انتظارات آنها با تواناییها و خواستههای شما همسو میباشد و یا خیر؟
همچنین با دانستن این موارد، خواهید فهمید که چقدر احتمال پذیرش ارائه خواستههای خودتان از آنها وجود دارد و تا کجا و در چه مواردی میتوانید از آنها امتیازاتی بگیرید و روی کمک آنها حساب باز کنید.
نکاتی برای مذاکره با شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر شرکتی
برای مذاکره درباره این همکاری، بهتر است نکاتی را مد نظر قرار دهید. اول از همه آنکه، بهتر است درباره آنچه میخواهید، شفاف باشید. این همکاری صرفا شامل دریافت سرمایه از طرف مقابل و اعطای سهام از سوی شما نیست. بلکه میتواند بسیار فراتر از آن باشد. پس با شناختی قبلی از شرکت مادر و CVC به جلسه مذاکره بروید و خواستههایتان که فکر میکنید آنها میتوانند برآورده کنند را مطرح نمایید.
بهعلاوه، در نظر داشته باشید که مثل هر جلسه مذاکره با سرمایهگذار، این جلسه نیز شامل ارائه پیچدک، ارائه پیشبینیهای مالی، مذاکره بر سر میزان سهام قابل اعطا به سرمایهگذار، ارزشگذاری و مبلغ سرمایهگذاری میباشد. پس برای همه این موارد باید آماده باشید.
در نهایت آنکه، درباره همه مسائل مهم حتما بهطور شفاف مذاکره کرده، به توافق رسیده و در قرارداد، توافقات انجام شده را بیاورید. ببینید آیا شرکت سرمایهگذار، قصد حضور در هیئت مدیره را دارد و چقدر در تصمیمات قرار است موثر باشد؟
یک نکته مهم درباره همکاری با CVC در این است که در چنین همکاری، احتمال وقوع تضاد منافع بیشتر از همکاری با یک VC است؛ چرا که آن CVC ممکن است در مواردی، منافع شرکت مادر خود را بر منافع استارتاپ ترجیح دهد و در نتیجه، شما باید بهطور شفاف بدانید که آنها چقدر قدرت تصمیمگیری در استارتاپ شما خواهند داشت. برای مثال، ممکن است یک CVC از استارتاپ بخواهد تکنولوژیاش را بهطور انحصاری، صرفا در اختیار شرکت مادر CVC قرار دهد و آن را به شرکتهای دیگر نفروشد و یا آن را در قالب هیچ نوع همکاری، به آنها ندهد. این اتفاق میتواند در خلاف جهت منافع مالی استارتاپ باشد و به جریان درآمدی آن آسیب بزند.
در نتیجه، پس از آنکه درباره حضور در هیئت مدیره و قدرت تصمیمگیری مذاکره کردید، باید درباره چگونگی رفع این تعارضات منافع نیز گفتگو کنید. مثلا ممکن است بتوان این اختیار را به بنیانگذاران استارتاپ داد که در برخی از جلسات هیئت مدیره، نماینده CVC، به دلیل تعارض منافع، حضور نداشته باشد و یا شاید حتی شما حاضر به دادن برخی از امتیازات انحصاری به آن شرکت باشید، ولی در ازای آن، امتیاز دیگری مطالبه نمایید.
نکته دیگر درباره جذب سرمایه در آینده است. اینکه آن CVC چه استراتژی در این زمینه دارد و چه چیزی را میپذیرد، موضوع بحث مهمی است. ممکن است درباره چگونگی جذب سرمایه در آینده، مایل باشند تا محدودیتها و چارچوبهایی را برای استارتاپ شما بگذارند، چرا که باید نه تنها منافع مالی خود، بلکه منافع تجاری شرکت مادر را نیز در نظر بگیرند.
یک استراتژی که برخیها پیشنهاد میکنند، این است که بهتر است استارتاپها، ابتدا به سراغ VC ها بروند و پس از آنکه یک یا دو VC به سرمایهگذاران خود اضافه کردند، به سراغ همکاری با یک CVC بروند تا محدودیت و چالشی برایشان ایجاد نشود. البته طبیعتا با توجه به شرایط استارتاپ و بازاری که در آن فعالیت میکنید، اتخاذ این استراتژی میتواند مفید و کارآمد و یا غیرممکن و نامطلوب باشد.
بهعلاوه، از آنجایی که معمولا سرمایهگذاران درباره حقوق تناسب (Pro-Rata Rights) با کارآفرینان مذاکره خواهند کرد، پیشنهاد میشود بخش مربوطه را مقاله دیگری که در استارتاپس منتشر شده، بخوانید.
منابع و مطالعه بیشتر:goingvc.comtechcrunch.comhbr.org