رویکردهای ساخت پروتوتایپ و MVP

- ۱۳ رویکرد در ساخت پروتوتایپ و MVP

روش‌های زیادی جهت اعتبارسنجی، و جمع‌آوری بازخورد عملی در خصوص یک محصول و یا سرویس استارتاپی وجود دارد. پروتوتایپ و MVP گرچه دو مفهوم متفاوت به حساب می‌آیند، اما در جهت اعتبارسنجی و دریافت بازخورد اشتراکات زیادی دارند. از آنجایی که در این مقاله بیشتر به رویکردهای ساخت نمونه محصول برای دریافت بازخورد می‌پردازیم، گاهی از MVP برای توصیف هر دو مفهوم استفاده شده است. قبلا در مقاله‌ای در استارتاپس به‌طور مفصل توضیح داده‌ایم که MVP چیست، چه مزیتی دارد و در طراحی آن باید چه مواردی را در نظر گرفت. در این مقاله، قصد داریم تا توضیحات مکملی در این زمینه ارائه کنیم. قرار است از انواع پروتوتایپ و MVP بگوییم و راهنمایی را برای بنیان‌گذاران استارتاپ‌ها عرضه کنیم که با کمک آن بتوانند در دنیای واقعی کسب‌وکار تصمیم بگیرند که باید از کدام رویکرد استفاده کرده و چگونه آن را طراحی نمایند.

MVP نمونه‌ای کوچک و حداقلی از یک محصول یا سرویس یک استارتاپ با حداقل امکانات که هدف آن آزمودن ایده‌ها و فرضیه‌های مهم با حداقل هزینه و سریع‌ترین زمان ممکن است. اگر تجربه‌ای در راه‌اندازی یک استارتاپ داشته باشید، حتما در عمل هم با آن درگیر بوده‌اید. در این‌صورت حتما می‌دانید که انجام دادنش سخت‌تر از آن چیزی است که به‌نظر می‌رسد. در واقع، یک چالش اساسی این است که این MVP باید دقیقا چگونه طراحی شود تا بتواند با کمترین هزینه، ایده و فرضیه را آزموده و مفیدترین اطلاعات را برای ما جمع‌آوری کند.

MVP با پیچیدگی پایین و MVP با پیچیدگی بالا

به‌طور کلی، MVP ها را می‌شود به دو دسته تقسیم کرد. دسته اول MVP با پیچیدگی پایین یا همان Low-Fidelity MVP و دسته دوم MVP با پیچیدگی بالا یا High-Fidelity MVP می‌باشند. در هر کدام از این دو دسته، انواع مختلفی از MVP ها را می‌توان برشمرد که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت. اما در اینجا فعلا به سراغ تفاوت این دو دسته می‌رویم:

MVP با پیچیدگی پایین: این دسته از MVPها پیچیدگی طراحی بسیار کمتری دارند. در نتیجه، طبیعتا هزینه طراحی و توسعه آنها کمتر بوده و زمان انجام آنها نیز سریع‌تر می‌باشد. قرار است با کمک آنها به آزمودن ایده یا ویژگی اصلی یک استارتاپ یا محصول و دریافت بازخورد از سوی مشتریان هدف بپردازیم.

MVP با پیچیدگی بالا: از سویی دیگر، MVPهای بالا پیچیدگی بالا پیشرفته‌تر هستند. برای طراحی و کارکرد آنها وقت و هزینه بیشتری صرف شده، جزئیات بیشتری دارند و به محصول نهایی شبیه‌تر هستند. در آنها حتی ممکن است توجه بیشتری به مسائل مربوط به UX محصول نیز شده باشد. معمولا پس از آن‌که تست‌هایی با نوع اول MVP را انجام داده و به موفقیت رسیده باشیم، به سراغ این دسته می‌رویم.

حالا بیایید با جزئیاتی بیشتر به انواع مختلفی که هرکدام از این دو دسته دارند نگاهی بیندازیم.

 

MVP با پیچیدگی پایین

انواع متعددی از MVP با پیچیدگی پایین را می‌توان نام برد. در این بخش، به معرفی آنها می‌پردازیم.

لندینگ پیج (Landing page)

در این روش دست به طراحی یک یا چند صفحه وب به عنوان وب‌سایت استارتاپ می‌زنیم که کاملا متمرکز بر آن ویژگی یا ارزشی است که این محصول ارائه می‌کند. در این صفحه قرار است ارزیابی شود که آیا گروه مشتریان هدف آن استارتاپ، علاقه‌ای به آن ارزش یا ویژگی خاص نشان می‌دهد یا خیر. این امر را می‌توان با مشاهده رفتار کاربر و درخواست یک رفتار مشخص از او تشخیص داد. مثلا با گرفتن یک ایمیل یا هدایت کاربر به صفحه پرداخت (درحالی‌که الزاما صفحه پرداخت واقعا کار نمی‌کند.)

برای مثال، وب‌سایت Buffer، که پلتفرمی در زمینه مدیریت محتوای شبکه‌های اجتماعی است، کار خود را این‌گونه شروع کرد: لندینگ پیجی ساخت و در آن نحوه عملکرد محصول خود را توضیح داد. همچنین دکمه‌ای در آن صفحه قرار داد که کاربر را مثلا به صفحه مخصوص پلن‌ها و قیمت‌ها می‌برد. اما کاربر به محض آن‌که بر روی آن دکمه کلیک می‌کرد، به او پیغامی می‌داد و می‌گفت:«سلام، قبل از آن‌که ما آماده باشیم، به سراغ‌مان آمدید». به‌علاوه، اطلاعات تماس کاربر را می‌گرفت و به آنها می‌گفت که هروقت محصول آماده شد، آنها را مطلع می‌کنند.

ارسال ایمیل

دریافت بازخورد در خصوص محصول می‌تواند حتی به سادگی ارسال چند ایمیل باشد. اطلاعات لازم درباره ویژگی یا ارزش پیشنهادی (Value proposition) را می‌توان در قالب یک ایمیل به مشتریان هدف ارائه کرد و از آنها خواست تا با پاسخ به ایمیل موضع خود را اعلام کنند. در نتیجه، کاربران می‌توانند با ارسال یک جواب به ایمیل علاقه خود را به خرید آن محصول ابراز کنند. این‌گونه مشتری هدف، آن رفتار مشخصی که مدنظر ماست را انجام می‌دهد و در واقع آزمایش طراحی‌شده‌مان، که به دنبال ارزیابی ویژگی یا ارزش پیشنهادی است، را تایید یا رد می‌کند.

این نوع MVP زمانی می‌تواند به‌کار برود که شما هم‌اکنون دیتابیسی از مشتریان داشته باشید. همچنین بهتر است برای آن از سرویس‌هایی مانند Mailchimp استفاده کنید تا بتوانید داده‌هایی دقیق‌تر درباره تعداد باز شدن ایمیل، کلیک بر روی لینک‌های آن و… به‌دست آورید.

ویدیوی معرفی محصول (Explainer video)

ممکن است پروتوتایپ شما در قالب یک ویدیو باشد. می‌توان ویدیویی ساخت، در آن محصول را با تمرکز بر آن ویژگی یا ارزش پیشنهادی خاص معرفی کرد و نشان داد که چرا مشتریان هدف شما باید این محصول را بخرند. این ویدیو می‌تواند به شکل‌های مختلفی باشد. مثلا یک انیمیشن کوتاه یا یک ارائه جذاب توسط یکی از اعضای تیم. برای مثال، Dropbox برای پیاده‌سازی یک پروتوتایپ در زمان شروع کار خود، چالش‌هایی فنی داشت. در نتیجه، برای پروتوتایپ خود صرفا به سراغ ساخت یک ویدیو رفت. ویدیویی سه دقیقه‌ای که در آن گفته شده بود این محصول قرار است چگونه کار کند. این پروتوتایپ ارزش پیشنهادی اصلی این محصول را به روشی که برای پذیرندگان آغازین (Early adopters) آن واضح و شفاف باشد، ارائه کرد.

پروتوتایپ‌های کاغذی (Paper prototypes)

ضرورتی ندارد که در طراحی یک پروتوتایپ با پیچیدگی پایین، جزئیات طراحی خاصی رعایت شود. حتی یک پروتوتایپ کاغذی می‌تواند MVP شما باشد. آنها معمولا طرح‌های کاغذی اولیه از رابط کاربری محصول هستند که نحوه جای‌گیری اجزای محصول در آن مشخص است و طبیعتا آن ویژگی خاص یا ارزش پیشنهادی محصول را نیز نشان می‌دهند. مهم‌ترین مزیتی که این روش دارد، این است که به راحتی می‌توان طرح‌ها را اصلاح کرد و نیازی به صرف هزینه و زمان زیاد برای این انجام اصلاحات نیست.

کمپین‌های تبلیغاتی (Ad campaigns)

ظهور شبکه‌های اجتماعی فرصتی بسیار خوب برای تست محصولات فراهم کرده است. این شبکه‌ها به‌واسطه اینفلوئنسرها و صفحاتی که مختص به موضوعات مختلف هستند، گروهی از افرادی که می‌توانند مشتریان هدف یک محصول باشند را در یک‌جا جمع کرده‌اند. یکی از راه‌های تست محصول، می‌تواند کمک گرفتن از این گروه‌ها باشد. پست‌هایی در صفحات خاص در شبکه‌های اجتماعی که توضیح‌دهنده محصول شما هستند، می‌توانند برای آزمودن اینکه چقدر واقعا محصول شما می‌تواند توجه جلب کند مفید باشند. البته باید در نظر داشت که به‌واسطه تعرفه‌های چنین کمپین‌هایی، ممکن است هزینه‌های آن بالا باشند و باید این را در نظر گرفت که این گزینه فقط زمانی می‌تواند مطلوب باشد که بتوان این هزینه‌ها را به هر روشی کاهش داد.

 

MVP با پیچیدگی بالا

پس از آنکه MVP با پیچیدگی پایین را پشت‌سر گذاشتیم، در گام‌های بعدی توسعه محصول باید به سراغ MVP با پیچیدگی بالا برویم. در اینجا، انواع آن را مرور می‌کنیم.

تک ویژگی (Single Feature)

بسیار پیش می‌آید که افراد MVP را اساسا با توضیح این مدل تعریف می‌کنند و آن را در واقع برابر با یک MVP واقعی می‌گیرند. در این مدل، محصولی طراحی می‌کنیم که همه تمرکز آن بر روی یک ویژگی خاص است که قرار است ارزش پیشنهادی استارتاپ ما را ارائه کند. با طراحی چنین محصولی وارد بازار شده و بررسی می‌کنیم که در بازار واقعا چقدر برای آن تقاضا وجود دارد و آیا می‌توان کسب‌وکار خود را بر پایه آن بنا کرد یا خیر. مزیت اصلی‌اش این است که بدون جزئیات و پیچیدگی‌های غیر ضروری می‌توان به ارزیابی مهم‌ترین بخش کسب‌وکار پرداخت.

پروتوتایپ‌های دیجیتال (Digital Prototypes)

قبل‌تر درباره نوع پروتوتایپ کاغذی آن صحبت کردیم، اما تفاوت اساسی نوع دیجیتال آن با کاغذی در این است که در پروتوتایپ‌های دیجیتال، می‌توان عملکرد محصول را به خوبی نشان داد. مثلا با کلیک بر روی یک دکمه توسط کاربر، به‌طور خودکار، پروتوتایپ صفحه‌ای دیگر به او نمایش داده می‌شود. چنین پروتوتایپی، گرچه یک رابط کاربری با جزئیات فراوان مانند یک محصول را ندارد، اما در مقایسه با نوع کاغذی آن شباهت بیشتری به محصول نهایی دارد.

مدل‌های سه بعدی (3D models)

در صورتی‌که محصول نهایی شما یک نرم‌افزار نیست، بلکه یک محصول فیزیکی می‌باشد، استفاده از مدل‌های سه بعدی به‌عنوان MVP برای آنها می‌تواند بسیار مفید باشد؛ چرا که با هزینه‌ای بسیار پایین و صرف وقت کمتر ساخته می‌شوند.

پیش‌سفارش (Pre-order)

هدف در چنین نوع از MVP، پیش‌فروش محصول نهایی است. در واقع در این مدل، پیش از آن‌که محصولی تولید کرده باشید امکان پیش‌خرید آن را برای کاربر فراهم می‌کنید. با پیش‌خرید محصولات توسط مشتریان هدف خواهید دید که آنها چقدر واقعا حاضر به پرداخت برای محصول شما هستند و  این‌گونه تقاضای واقعی در بازار را می‌سنجید. این روش مزیت دیگری هم دارد و آن، این است که سرمایه اولیه‌ای برای استارتاپ شما به‌واسطه خریدهای مشتریان فراهم می‌شود.

چالش مهم‌ش این است که شما باید حتما از کیفیت محصول یا سرویس نهایی اطمینان داشته باشید و مطمئن باشید که می‌تواند انتظارات مشتری را برآورده کند تا آن را بتوانید به مشتری ارائه نمایید. همچنین اینکه اگر مشتریان شما شناختی کافی از شما نداشته باشند (که معمولا استارتاپ‌ها در شروع کارشان در چنین وضعیتی هستند)، احتمال آن‌که حاضر به پرداخت باشند کمتر است و یا حاضر به پرداخت مبلغ کمتری می‌شوند که این می‌تواند به سختی کار شما بیفزاید.

جادوگر شهر اُز (The Wizard of Oz)

احتمالا نام داستان «جادوگر شهر از» را شنیده‌اید. این نوع از MVP نیز برگرفته از آن داستان می‌باشد. حتما از آن داستان به‌خاطر دارید که آن جادوگر از پشت پرده کار می‌کرد و کسی از نحوه عملکرد آن سیستم اطلاعی نداشت. همین ایده را می‌توان برای ساخت یک MVP به‌کار گرفت.

این یعنی محصولی طراحی کنید که در ظاهر کامل است و مشتریان‌تان می‌توانند از آن استفاده کنند. در ظاهر، تمامی عملیات‌های پیچیده این سیستم با محاسبات نرم‌افزاری و برنامه‌نویسی در حال اجرا هستند، اما در عمل، این شما و تیم‌تان هستید آن فرایندها را مدیریت می‌کنید. از آنجا که معمولا در شروع کار حجم کارها چندان بالا نیست، می‌توان این‌گونه با هزینه‌ای کم محصول را طراحی و مدیریت کرد. در آینده که نیاز به برنامه‌نویسی پیچیده‌تر برای مدیریت فرایندها اجباری شد، می‌توان به توسعه محصول به‌طور پیشرفته‌تر پرداخت.

برای مثال، فروشگاه اینترنتی Zappos کار خود را این‌گونه آغاز کرد. وب‌سایتی که به ظاهر کامل بود و تمامی فرایندها به‌طور سیستمی مدیریت می‌شدند. اما این واقعیت قضیه نبود. بنیان‌گذار این استارتاپ بسیاری از فرایندها را دستی مدیریت می‌کرد. او به فروشگاه‌های محلی می‌رفت، از محصولات آنها عکس می‌گرفت و بر روی وب‌سایتش می‌گذاشت. وقتی یک مشتری سفارشی ثبت می‌کرد، به سراغ آن فروشگاه می‌رفت، آن سفارش را تهیه کرده و به دست مشتری می‌رساند.

دربان (Concierge)

روش دربان شباهت زیادی به جادوگر شهر از دارد. در این روش هم شما فرایندهای پیچیده و سیستمی را با کمک نیروی انسانی خود انجام می‌دهید. ولی تفاوت اساسی آن با روش قبلی در این است که مشتری شما نیز در روش دربان می‌داند که فرایندها واقعا چگونه انجام می‌شوند. در این روش نیازی نیست تا در ظاهر نشان دهید که سیستمی کامل و بی‌نقص طراحی کرده‌اید. مثلا ممکن است در این روش، بسیاری از هماهنگی‌ها و ارسال پیام‌ها را با ایمیل انجام دهید، به‌گونه‌ای که تمامی مشتریان می‌دانند ایمیل‌ها نه به‌طور خودکار از سوی سیستم شما، بلکه توسط نیروی انسانی شما نوشته و ارسال شده‌اند.

تکه‌تکه (Piecemeal)

در این نوع MVP، کاری که باید انجام دهید این است که محصول خود را با کمک ابزارهای آماده و ساده مختلف بسازید. در واقع، در هر تکه آن از یک سرویس آماده استفاده می‌کنید و با کنار هم قرار دادن آنها MVP شما آماده می‌شود. در این روش، الزاما تمامی این سرویس‌ها و تکنولوژی‌هایی که آنها را کنار هم قرار دادید، از نظر فنی به بهترین شکل ممکن با هم سازگار نیستند. در نتیجه می‌توانند چالش‌هایی در اجرای محصول به‌وجود بیاورند که استارتاپ‌ها برای حل آنها از نیروی انسانی خود کمک می‌گیرند. معمولا نیروی انسانی یک استارتاپ همواره به‌عنوان یک پشتیبان و انجام‌دهنده برخی از کارها حضور دارد تا سیستم بتواند با کمترین مشکل کار کند.

منابع و مطالعه بیشتر:RobotMascotUserPilotKeyuaLinkedIn

به اشتراک گذاری در

LinkedIn
Twitter
Telegram
WhatsApp