استارتاپ (Startup) یا کسبوکار نوپا، یک شرکت عادی نیست. حتی در بعضی از تعاریف استارتاپ، ماهیت شرکت بودن آن نیز دچار ابهام است. بهطور خلاصه میتوان استارتاپ را نهادی انسانی برای ارائه محصول یا خدمتی تازه در شرایط عدم اطمینان شدید دانست. اما اگر میخواهید با جزئیات بیشتری با مفهوم استارتاپ، ویژگیها و روش کار آن آشنا شوید، با ادامه این مقاله همراه ما باشید.
استارتاپ چیست؟
گرچه نمیتوان یک تعریف مشخص به استارتاپ نسبت داد، اما با کنار هم قرار دادن تعاریف مختلفی که تابهحال برای آن مطرح شده و دیدن وجوه مشترک آنها، میتوان به درک مطلوبی از این مفهوم رسید. در این بخش به بیان مطرحترین تعاریف از «استارتاپ» میپردازیم.
ابتدا به سراغ «دیکشنری آکسفورد» میرویم که این عبارت را اینگونه تعریف کرده است:
عمل یا فرآیند به حرکت درآوردن چیزی
یک کسبوکار تازه تاسیس
اما معمولا پژوهشگران و کارآفرینان استارتاپی، چنین تعریفی از «استارتاپ» را کامل نمیدانند، پس بهتر است برای درک بهتر این مفهوم به سراغ منابع دیگری نیز برویم. در «ویکیپدیای انگلیسی» درباره آن چنین گفته شده است:
راه اندازی یک شرکت یا پروژه توسط یک کارآفرین، با هدف یافتن، توسعه و اعتبارسنجی یک مدل تجاری (Business Model) مقیاسپذیر
اینوستو پدیا:
اصطلاح استارتاپ به یک شرکت در اولین مراحل فعالیت گفته میشود. استارتاپها توسط یک یا چند کارآفرین تأسیس میشوند که میخواهند کالا یا خدمتی را تولید کنند که معتقدند تقاضا برای آن وجود دارد. این شرکتها بهطور کلی با هزینههای بالا و درآمد محدود شروع به کار میکنند. به همین دلیل، از منابع گوناگونی مانند سرمایهگذاران فرشته (Angel Investors) و سرمایهگذاران خطرپذیر به دنبال جذب سرمایه هستند.
اما در ادامه، به بیان تعریف این اصطلاح از زبان دو کارآفرین و پژوهشگر این حوزه میپردازیم.
استیو بلنک (Steve Blank)، کارآفرین و سخنران آمریکایی، «استارتاپ» را چنین تعریف میکند:
استارتاپ سازمانی موقتی است که با هدف جستجوی یک مدل تجاری قابل تکرار و مقیاسپذیر تاسیس شده است.
اریک ریس (Eric Ries)، کارآفرین و نظریهپرداز رویکرد استارتاپ ناب (Lean Startup) هم تعریفی برای این عبارت ارائه نموده است:
استارتاپ نهادی انسانی است و طراحی شده تا محصول یا خدمتی جدید تحت شرایط عدم اطمینان فراوان بسازد.
وقتی اریک ریس این تعریف را از استارتاپ را در کتاب «استارتاپ ناب» خود بیان کرد، در ادامه نوشت که یک بخش مهم این تعریف، همان بخشی است که حرفی از آن زده نشده است؛ در این جمله، درباره اندازه شرکت یا صنعتی که در آن فعالیت میکند صحبتی نکردهایم و در تعریف استارتاپ این موضوع اهمیتی ندارد، بلکه نکته اصلیاش بودن در وضعیت نااطمینانی است.
با جستجو در اینترنت حتما میتوانید تعاریف متعدد دیگری از استارتاپ را از منابع معتبر گوناگون بیابید، اما وجه مشترک تعاریف عرضهشده توسط متخصصین، وجود نااطمینانی فراوان در فعالیتی است که این کسبوکارها انجام میدهند. تمامی این تعاریف به ما نشان میدهند که وضعیت استارتاپی، موقتی است (به عبارت دیگر استارتاپهای موفق میتوانند به مرحله اسکیلآپ برسند) و مهمترین هدف آن جستجو برای پیدا کردن پرسشها و رفع ابهامات در چگونگی خلق یک مدل تجاری سودده است.
پس بیایید با توجه به این تعاریف، برای درک دقیقتر این مفهوم بهصورت توصیفیتر شرحی از آن ارائه دهیم:
استارتاپ یک کسبوکار عادی نیست؛ زیرا هدف آن یافتن یک مدل تجاری از طریق آزمون و خطا است. در واقع میتوان گفت استارتاپ مجموعهای از آزمون و خطاها است که با هدف یافتن راه حل برای یک مشکل انجام میشود. همین ویژگی طبیعت استارتاپها را پر از نااطمینانی میکند؛ به این معنا که در اغلب موارد از یک استارتاپ، یک کسبوکار واقعی متولد نمیشود و حتی اگر به آمارها نگاه کنیم، خواهیم دید که بیش از 90% استارتاپها با شکست مواجه میگردند. از سویی به دلیل وجود نااطمینانی بالا در یافتن راه حلهای نوآورانه، در صورت رسیدن به موفقیت، شانس بالایی برای رشدهای نمایی دارد.
چه کسبوکارهایی استارتاپ نیستند؟
همانطور که از تعاریف بیان شده میتوان فهمید، نباید هر کسبوکار نوپایی را، به صرف نوپا بودن، استارتاپ نامید. در بسیاری از منابع، نوآورانه بودن ایده اولیه، تکرارپذیری و مقیاسپذیر بودن کسبوکار را به عنوان مهمترین تفاوتهای یک کسبوکار استارتاپی با یک کسبوکار نوپای غیر استارتاپی برشمردهاند. به عنوان مثال، راهاندازی یک مغازه کوچک خردهفروشی یا یک کافه، علیرغم نوپا بودن، ویژگیهای لازم برای استارتاپ بودن را ندارند.
در برخی منابع، حتی پا را فراتر از این گذاشتهاند و سبک مدیریت، روش تامین سرمایه، ساختار سازمانی، روش رشد و فرهنگ کار در استارتاپها را نیز برای شناخته شدن یک کسبوکار نوپا به عنوان استارتاپ ضروری دانستهاند. این ویژگیها معمولا در طول روند رشد استارتاپ تغییر میکنند و موجب میشوند که یک استارتاپ سابق، تبدیل به یک کسبوکار کلاسیک یا شرکت بالغ شود.
در واقع اگر استارتاپ شما یکی از ویژگیهای زیر را دارد، احتمالا این کسبوکار دیگر استارتاپی نیست:
- شما در حال خرید استارتاپهای دیگر هستید.
- شما از مرحله سرمایهگذاری پرخطر عبور کردهاید؛ به این معنا که برای زنده ماندن، نیازی به جذب سرمایه ندارید.
- تعداد کارمندان شما بیش از 30 نفر شده است.
- بهراحتی توانایی پرداخت دستمزد مناسب به خود و کارمندانتان را دارید.
- بیانیه ماموریت (Mission Statement) و اهداف کسبوکار شما واضح و مشخص است.
- برند شما در بازار مطرح است و کمتر نیازمند تبلیغات مرتبط با آگاهی از برند هستید.
- بخش بزرگی از فروش به وسیله ارجاع از طریق بازار و فعالان صنعت و بدون فعالیت مستقیم شما شکل میگیرد.
یک تصور غلط دیگر درباره استارتاپها آن است که الزاما یک کسبوکار استارتاپی باید بهصورت آنلاین ارائه خدمت کند؛ درحالیکه آنلاین بودن یا نبودن، یک کسبوکار را استارتاپی یا غیر استارتاپی نمیکند، بلکه ویژگیهای اساسی آن کسبوکار است که میتواند آن را استارتاپ نماید. البته نمیشود انکار کرد که اولا، ارائه خدمت در فضای آنلاین در این روزها بسیار سادهتر و حتی بسیاری اوقات، کمهزینهتر شده است و ثانیا، تغییرات سبک زندگی در این دوران، بسیاری از کسبوکارها را مجبور به حضور آنلاین کرده است. در نتیجه، استارتاپهای آنلاین توانستهاند سریعتر و راحتتر ظهور کرده و بخش جداییناپذیری از اقتصاد ما شوند، اما بههرحال آنلاین بودن برای استارتاپها الزامی نیست.
چرا وجود استارتاپها مهم است؟
به اعتقاد بسیاری از کارآفرینان، استارتاپ فرصتی جذاب و منحصربهفرد برای رشدهای سریع و گسترده در بازارهای بزرگ است. تازگی این مفهوم در مقایسه با سایر مفاهیم حوزه توسعه و مدیریت سازمانها، مثبت یا منفی بودن این پدیده را گاهی محل مناقشه میکند. معمولا افراد در مقایسه با ایدههای استارتاپی یا دیدگاهی کاملا مثبت داشته و یا بهطور کلی آن را نوعی فریب میپندارند؛ که طبیعتا این دیدگاهها بر اساس ماهیت پرریسک و پرسود توسعه یک کسبوکار به روش استارتاپی شکل میگیرد.
از بُعد فردی، راهاندازی کسبوکار نوپا بر اساس ایدههای بدیع و نوآورانه، برای کارآفرینان تبدیل به نوعی اعتیاد شده است. مسیری که ثمره آن پیمودن سریع راههای طولانی و یا کسب تجربه بیشتر برای شروعی دوباره است. به هر طریق استفاده از این شیوه، که طی دهههای گذشته شکل جدیتری به خود گرفته است، باعث شده تا کارآفرینان بسیاری به آن و موفقیت از طریق آن دل ببندند.
از بُعد کلان نیز اگرچه در شکلگیری اکوسیستمهای استارتاپی، حمایتهای حاکمیتی، روشهای توسعه بهینه و… همیشه تفاوت دیدگاههای زیادی وجود داشته است، اما برآوردهای کلان اقتصادی نشان میدهد که نقش راهاندازی کسبوکار به شیوه استارتاپی، روز به روز پررنگتر و حیاتیتر میشود. افزایش توسعه اقتصادی، کاهش نرخ بیکاری و ارائه راهحلهای سریع و ساده برای مشکلات بزرگ، همگی از ویژگیهایی است که به واسطه تفکر استارتاپی ممکن میشوند. به شکلی که در حال حاضر و در کشورهای توسعهیافته و حتی در حال توسعه، برنامههای مدونی برای حمایت از طرحها و ایدههای مبتنی بر فعالیت استارتاپی ارائه میگردد.
در جهانی که انتظار از یک کسبوکار سنتی انجام درست وظایف محول شده است، استارتاپها میتوانند در جستجوی راهحلهایی برای انجام بهتر کارها و حل مشکلات گوناگون باشند. روشهای پرداخت بهتر، شبکههای ارتباطی موثرتر، مدیریت ترافیک، روشهای حملونقل ارزانتر، جلوگیری از آلودگیهای زیستمحیطی و… از مواردی هستند که به واسطه این شکل از فعالیت، شانس بیشتری برای موفقیت داشتهاند.
استارتاپ چه ویژگیهایی دارد؟
استارتاپها معمولا مدل کسبوکار پیشرفتهای ندارند. همه چیز در این فضا از تمرکز کارآفرین و همکاران احتمالی او روی یک محصول یا خدمت نوآورانه آغاز میشود. برخی از استارتاپها، حتی صرفا توسط یک بنیانگذار، که به Solopreneur یا Solo Founder شناخته میشود، کار خود را شروع میکنند. اما استارتاپها شامل ویژگیهای مهم دیگری نیز میشوند که در ادامه به شرح هر کدام میپردازیم.
محدودیت سرمایه
یک ویژگی مهم استارتاپها اینست که فاقد سرمایه کافی هستند. این ویژگی، موجب تامین سرمایه اولیه توسط بنیانگذاران و جستجو برای سرمایهگذار در مراحل بعدی است. سرمایه شخصی یا سرمایه خانواده و دوستان (Bootstrapping)، سرمایهگذاران خطرپذیر (Venture Capital)، سرمایهگذاران فرشته (Angel Investor)، تامین مالی جمعی (Crowdfunding)، شتابدهندهها (Startup Accelerator) و مراکز رشد (Startup Incubator) را میتوان مهمترین منابع تامین سرمایه برای رشد یک ایده استارتاپی دانست.
رشد سریع و مقیاسپذیری
برخیها از جمله، Paul Graham (همبنیانگذار YCombinator)، معمولا مینویسند: استارتاپ = رشد. استارتاپها در ابتدا برنامه تجاری جامع، بیانیه ماموریت، چشمانداز، اهداف و استراتژیهای مدیریت و بازاریابی را تعیین نمیکنند. بلکه تمرکز آنها روی طراحی محصول یا خدمت اولیه، سنجیدن نیاز کاربر و تحقیق و توسعه برنامه تجاری است. در اینجا قابل ذکر است که یکی از ویژگیهای اساسی استارتاپها، که آنها را معمولا از سایر کسبوکارها متمایز میکند، رشد سریعشان است. علت این امر آن است که استارتاپها ساختاری چابک دارند و گرفتار ساختارهای سازمانی پر اصطکاک نیستند و همچنین، با روشی که آنها در پیش میگیرند، یعنی با حداقلترینها و ضروریترینها شروع میکنند، محصولی تحت عنوان «کمینه محصول پذیرفتنی» (MVP) ساخته میشود، آن را به آزمون و خطا گذاشته، از نتایج آن میآموزند و سپس محصول خود را اصلاح میکنند، اینگونه امکان رشد سریع برای آنها فراهم میگردد. هرچند در نهایت و با رشد استارتاپ، از نظر ساختاری این نهاد بیشتر و بیشتر به کسبوکارهای معمول شبیه میشود.
بهعلاوه، همین ویژگی خاص آنها، یعنی چابک بودن استارتاپها، آنها را منعطف کرده؛ به این معنا که برایشان این امکان را فراهم میآورد تا بتوانند به تغییرات بازار، بدون نیاز به انجام هزینههای بزرگ و مصرف منابع زیاد، واکنش نشان داده و خود را مطابق با آن تنظیم نمایند.
نااطمینانی و ریسک
بهعلاوه، ویژگی مهم دیگری که باید بر آن تاکید کرد، این است که استارتاپها به دنبال حل یک مساله مشخص هستند و حتی برخی افراد، استارتاپ را شرکتی تعریف میکنند که به دنبال حل مشکلی است که راه حل آن معلوم نیست و حتی مشخص نیست که آن مشکل واقعا قابل حل باشد. در نتیجه، فهمیدن این موضوع و پیدا کردن آن راه حل، کاری است که استارتاپ انجام میدهد؛ در واقع، بیزنس مدل آن، پاسخی نوآورانه استارتاپ به آن مساله است.
این نامشخص بودن تقریبا همه چیز برای یک استارتاپ، از مشتریان و نحوه تعامل با آنها گرفته تا مشکلی که باید حل شود و راه حل منحصربهفرد آن، آن را در یک وضعیت پر از نااطمینانی و البته پرریسک قرار میدهد و نیازمند آن است که کارآفرینان توانایی تحمل ابهام بالایی داشته باشند و با وجود راهکارهایی برای مدیریت ریسک، بتوانند با شرایط گوناگون و چالشهای متعدد کنار بیایند.
در اینجا لازم به ذکر است که دو مفهوم ریسک و نااطمینانی با یکدیگر تفاوت دارند که ما در مقاله «مدیریت مالی برای استارتاپها»، به شرح تفاوت آنها پرداختیم و بهتر است کارآفرینان با این تفاوت آشنا باشند. افزون بر آنچه گفته شد، نکته مهم دیگر آن است که اغلب استارتاپها به دلیل نیافتن شیوهای برای کسب درآمد شکست میخورند. پس یافتن مدل درآمدی موفق، یافتن سرمایهگذار، طراحی مدل کسبوکار، استخدام پرسنل کلیدی، جزئیات پیچیده حقوقی مانند روش شراکت بنیانگذاران و سرمایهگذاران، روش تخصیص سهام، روش خروج از استارتاپ و… از چالشهای مهمی است که استارتاپها با آنها دست و پنجه نرم میکنند و اگر در تحقق آنها ناموفق باشند، میتوانند منجر به تعطیلی استارتاپ شوند.
نوآوری تحولآفرین (Disruptive innovation)
استارتاپها بسیاری اوقات عامل تحولات و تغییرات اساسی هستند؛ به این معنا که با رویکرد نوآورانهای که برای حل مشکلات دارند، عملا باعث تغییرات قابل توجهی در بازار و جریانات موجود میشوند. مثلا گاهی اوقات بازارها را گسترش داده و خدماتی که برای عده زیادی در دسترس نبودهاند، توسط استارتاپها با راه حلهایی ماندن کاهش هزینهها، دسترسپذیرتر میکنند و یا حتی بعضا بازارهای جدیدی ایجاد میکنند و اینگونه حتی گاهی از شرکتهای بزرگ حاضر در بازار پیشی میگیرند.
پیشنهاد میشود مقاله «الگوهای مدل کسب و کار» در استارتاپس را نیز مطالعه کنید.
محدودیت منابع و عملیات ناب
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، استارتاپها رویکردی چابک دارند که به آنها کمک میکند تا بتوانند انعطافپذیر باشند، خود را مطابق با شرایط بازار تغییر دهند و به نیازهای مشتریان بهطور مناسبی پاسخ دهند. چنین رویکردی که همراه با کاهش هزینههای غیرضروری و تمرکز و تاکید بر صرفا انجام فعالیتهای مهم و ضروری است، در کنار مزایایی که به آن اشاره شد، دلیل دیگرش محدودیت منابع نیز است. اینکه استارتاپها با محدودیت منابع، مثلا منابع مالی و انسانی، دست و پنجه نرم میکنند موجب شده تا رویکرد ناب برای آنها مفید باشد، چرا که اینگونه میتوانند منابع محدود خود را بهطور کارآمدی مدیریت نمایند.
در کنار ویژگیهای تشریح شده، میتوان فهرست زیر را از مهمترین ویژگیهای یک استارتاپ دانست:
- بر رشد سریع تمرکز دارد.
- به دنبال حل یک مشکل مشخص است.
- سوالاتش از پاسخهایش بیشتر است.
- به دنبال متناسب کردن محصول و بازار است.
- به دنبال پر کردن یک خلا در بازار است.
- به دنبال تغییر شیوه سنتی انجام کارهاست.
- هنوز موفق نشده است.
- خانهای برای افراد ریسکپذیر است.
- تعداد کمی کارمند دارد.
- کوچک و منعطف است.
- معمولا در مراحل اولیه تعداد کاربران (مشتریان) آن کم است.
- معمولا در ابتدا مستقل است و ارتباطی با کسبوکارهای از پیش تاسیس شده ندارد.
- در جستجوی مدل تجاری پایدار است.
- به دنبال ایجاد تغییر است.
- در ابتدا یک مفهوم یا نمونه اولیه است.
استارتاپ چگونه کار میکند؟
در سطوح بالا، یک استارتاپ مانند هر کسبوکار دیگری کار میکند و گروهی از کارمندان برای تولید محصولی که مشتری دارد با هم همکاری میکنند. در واقع آنچه استارتاپ را از سایر کسبوکارها متمایز میکند روش انجام این کارها است.
کسبوکارهای عادی آنچه قبلا انجام شده است را کپی میکنند. مثلا برای تاسیس یک رستوران، الگوهای کسبوکار متداول و مشابهی وجود دارد. این در حالی است که یک استارتاپ با هدف ایجاد یک الگوی کاملا جدید آغاز به کار کرده است. به عنوان مثال، این الگوی جدید میتواند اپلیکیشنی باشد که دسترسی کاربران را برای ارسال سفارش به رستورانهای گوناگون ممکن میکند.
یکی دیگر از نکات مهم در روش کار استارتاپها، وجود فرآیند تکرار در آنها است. همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، استارتاپها به دنبال ساخت سریع ایدهها هستند. به همین دلیل در اغلب اوقات، کار با تولید یک محصول کمینه مناسب (MVP) آغاز میشود. این محصول ساده با هزینه کمتر و در زمان کوتاهتری ساخته شده و به تیم استارتاپی اجازه آزمودن ایده اصلی را میدهد. در ادامه و با دریافت بازخورد از کاربران، محصول اولیه در یک فرآیند تکراری وارد چرخه بهبود و تکامل از طریق آزمایش و بازنگری میشود. این فرایند را میتوان در رویکرد «استارتاپ ناب» (Lean Startup) هم به خوبی دید، این رویکرد تاکید دارد که روند کار یک استارتاپ بهطور کلی این است: بساز، بسنج، بیاموز.
در واقع، یک استارتاپ ممکن است بارها در مسیری که طی میکند، با شکست مواجه شود و مفهومی تحت عنوان «چرخش» (Pivot) را تجربه کند؛ به این معنا که یک استارتاپ با توجه به بازخوردها، میتواند جهت اصلی خود و آنچه بر روی آن تمرکز کرده است را، حتی بهطور کامل، تغییر دهد و به سرعت به مسیر دیگری برود. این شکستها برای یک استارتاپ پایان کار نیستند، بلکه هدایتگر او در مسیر موفقیتاند. به همین دلیل، شعار معروفی ساخته شده که میگوید: سریع شکست بخور تا سریعتر پیروز شوی. (Fail Fast, Succeed Faster)
چرخه عمر استارتاپ
یک استارتاپ از زمان تولد تا پایان حیاتش در قالب یک استارتاپ، مسیری را طی میکند که شامل فازهای مختلفی بوده و «چرخه عمر استارتاپ» (Startup Life Cycle) نام دارد. این مسیر از مرحله پیشبذر یا ایده (Pre-seed) شروع شده و آخرین مرحله، خروج و تغییر (Exit Phase) نام دارد که به ترتیب در اینجا نام تمامی مراحل آورده شده است:
- مرحله پیشبذر یا ایده (Pre-seed): در این مرحله به دنبال تایید ایده، مشخص شدن همبنیانگذاران و برنامهریزی اولیه برای کار استارتاپ هستیم.
- مرحله بذر یا محصول اولیه (Seed): در این مرحله به طراحی MVP، تهیه طرح تجاری، تعریف دقیق بازار هدف، تعیین ساختار قانونی و تدوین استراتژیهای بازاریابی استارتاپ پرداخته میشود و معمولا اولین فرصت برای جذب سرمایه است.
- همگامسازی محصول و بازار (Product-Market Fit): در این مرحله، هسته اولیه مشتریان را در اختیار داریم و به دنبال طی کردن فرآیند مناسبسازی محصول با بازار هستیم.
- رشد و مقیاسپذیری (Growth Stage): در این مرحله، یک استارتاپ به بلوغ نسبی رسیده است و بهترین فرصت برای شروع رشد تصاعدی آن میباشد.
- گسترش (Expansion Stage): در این مرحله، نیانگذاران به گسترش محصول خود در بازارهای جدید فکر میکنند.
- بلوغ (Maturity): پس از طی کردن مراحل پیشین، بالاخره یک استارتاپ به مرحله بلوغ میرسد که در آن تثبیت آمارهای استارتاپ در زمینه رشد، فروش، سودآوری و… رخ میدهد.
- خروج و تغییر (Exit Phase): نهایتا در آخرین مرحله، معمولا بنیانگذاران اولیه از ترکیب مدیریت و مالکیت آن به شکل کامل یا محدود خارج میشوند که به آن مرحله «خروج» میگویند.
در استارتاپس مقاله دیگری به نام «چرخه عمر استارتاپ + ۷ مرحله اساسی که باید درباره آن بدانید» وجود دارد که این مراحل را با جزئیات بیشتری توضیح داده است، به علاقهمندان توصیه میشود که حتما آن را مطالعه نمایند.
تامین سرمایه استارتاپ
وضعیتِ پر از نااطمینانی در استارتاپها که وضعیت درآمدزایی مناسب آنها را در هالهای از ابهام قرار میدهد، در کنار هزینههای بالای راهاندازی استارتاپ که موجب شده تا حتی آنهایی که به درآمد میرسند هم تا مدتها نتوانند از درآمد خود، تمامی هزینههایشان را پوشش دهند، ضرورت توجه زیاد به تامین مالی در استارتاپ را به ما نشان میدهد. بهطور کلی کسبوکار نوپای استارتاپی به چند روش و در چند مرحله میتواند سرمایه لازم برای فعالیت خود را به دست آورد.
بوت استرپینگ (Bootstrapping)
در شروع کار، که تنها ارزش ایجاد شده یک ایده است، استفاده از روش بوت استرپینگ (Bootstrapping) متداول میباشد. این مرحله زمانی است که بنیانگذاران، دوستان و خانواده آنها در استارتاپ سرمایهگذاری میکنند.
فرشتگان سرمایهگذار (Angel Investors)
پس از مرحله بوت استرپینگ، استارتاپ وارد مرحله بذری (Seed Stage) میشود. در این مرحله معمولا سرمایهگذاران فرشته اقدام به سرمایهگذاری میکنند. این افراد، کسانی هستند که با داشتن سرمایهای عظیم، به دنبال سرمایهگذاری روی ایدههای تجاری خوب میباشند، گاهی این افراد با گرد هم جمع شدن، طرحهای تجاری را دقیقتر بررسی میکنند. بهعلاوه آنها معمولا بهصورت فردی اقدام به سرمایهگذاری مینمایند؛ یعنی الزاما در قالب یک شرکت سرمایهگذاری، مانند شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر، کار نمیکنند.
سرمایهگذاری خطرپذیر
در مرحله بعدی، دورهای مالی A ، B ، C و D وجود دارند، که معمولا شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture capital firms) در این مرحله بر روی استارتاپ سرمایهگذاری مینمایند. این شرکتها توسط متخصصینی مدیریت میشوند که وظیفه اصلی آنها پیدا کردن بهترین موقعیتهای سرمایهگذاری میباشد. همچنین، سرمایهگذاران خطرپذیر، بهطور موثری، پیشرفت شرکتی را که روی آن سرمایهگذاری کردهاند نظارت میکنند؛ به این ترتیب، میتوانند از پایداری و رشد سرمایهگذاری خود اطمینان حاصل نمایند.
جمعسپاری (Crowdfunding)
یکی از روشهای جذب سرمایه برای استارتاپها آن است که ایده خود را در معرض دید مجموعهای از سرمایهگذاران قرار دهند و از آنها سرمایه مورد نیاز خود را بهدست آورند. معمولا این اقدام در بستر یک پلتفرم صورت میگیرد و الزاما سرمایهای که از طرف هر سرمایهگذار اعطا میشود، عدد بزرگی نیست، بلکه مجموع آنهاست که اهمیت دارد.
مشوقهای دولتی
برخی از دولتها برای جذب کارآفرینان برتر، مشوقهای حمایتی مختلفی را طراحی کردهاند. کارآفرینان باید طرحهای تجاری خود را در قالب این برنامهها به دولت ارائه نموده و در صورت تایید صلاحیت توسط یک کمیته فنی، آن کمکهزینه را دریافت نماید. البته قابل توجه است که این برنامهها، گرچه معمولا بودجههای قابل توجهی دارند، به دلیل بروکراسیهای اداری، ممکن است اعطای آنها بسیار کند و پس از گذشت زمانی طولانی صورت گیرد.
عرضه سهام در بورس
طبیعتا در صورت عبور موفق استارتاپ از هر مرحله و رشد بیشتر آن، حجم سرمایهگذاری انجام شده نیز بیشتر میشود. در ادامه فعالیت و رشد استارتاپ و البته معمولا در بازارهای جهانی، ممکن است این شرکت نوپا در نهایت برای جذب سرمایه بیشتر، اقدام به ارائه سهام خود از طریق بازار بورس اوراق بهادار نماید.
چالشهایی که استارتاپ با آن مواجه است
در طول مسیری که یک استارتاپ طی میکند، با چالشهای متعددی مواجه میشود. تا اینجای مقاله به برخی از آنها، بهطور خلاصه، اشاره کردیم، با اینحال، در اینجا به معرفی این چالشها میپردازیم.
جذب سرمایه
همانطور که پیشتر نیز اشاره شد، یکی از مهمترین چالشهای استارتاپها جذب سرمایه میباشد. استارتاپها به دلیل ویژگیهای ذاتیشان، از جمله نا اطمینانیهای فراوانی که با آن مواجهاند و عدم امکان رسیدن به درآمدهای بالا در اوایل کار، همواره گرفتار هزینههایی هستند که باید آنها را پوشش دهند، اما تامین سرمایه برای پرداخت این هزینهها، کار چندان راحتی نیست و استارتاپهای متعددی بودهاند که به همین دلیل دچار ورشکستگی شدهاند.
رقابت در بازار
استارتاپها به دنبال راه حلهایی برای حل مشکلات موجود میباشند، این امر در کنار نا اطمینانیهای فراوانی که برای استارتاپها ایجاد میکند، در صورتی که آن استارتاپ راهی بهسوی موفقیت پیدا نماید، همراه با مزیتهای رقابتی برای استارتاپ میباشد. با این حال، کمبود منابع مالی، کمبود دسترسی به امکانات و به بازار به نسبت سایر شرکتها و همچنین هزینهبر بودن و طولانی بودن فرایند تولید یک محصول نوآورانه و مطلوب بازار، کار را برای یک استارتاپ سخت میکند و فشارهای زیادی را بر آن وارد کرده و حتی ممکن است به این دلایل از رقابت با شرکتهای حاضر در بازار عقب بماند و نتواند با تامین به موقع سرمایه، انجام بازاریابیهای درست، مثلا به دلیل کمبود دانش یا منابع و یا مواردی از این دست، جایگاه مناسبی در بازار برای خود یپدا کند.
تناسب محصول با بازار (Product-Market fit)
میتوان از مهمترین ماموریتهای یک استارتاپ در ماههای اول کار خود، رسیدن به تناسب محصول با بازار است. درواقع، هطور خلاصه این مفهوم به معنی یافتن یک بازار مناسب و همچنین محصولی است که بتواند مشتریان آن بازار را راضی کند. این امر، شاید به ظاهر کار سادهای باشد، اما در عمل واقعا دشوار است و نیازمند یک همکاری بین بخشهای مختلفی از استارتاپ، از جمله فروش، توسعه کسبوکار، پشتیبانی، امور مالی و سایر بخشهای استراتژیک میباشد.
جذب و نگهداری نیروهای انسانی خبره
یکی از چالشهای مهمی که استارتاپها با آن درگیر هستند، این است که آنها میبایست با شرکتهای بزرگی که توان مالی خوبی دارند، برای جذب و نگهداری نیروهای انسانی خبره و متخصص رقابت کنند. معمولا شرکتهای بزرگ میتوانند دستمزدهای بالایی پرداخت کنند و همچنین امکانات رفاهی مناسب و فرصتهای پیشرفت بیشتری ارائه نمایند. همین امر موجب شده تا جذب نیروهای انسانی متخصص و نگهداری آنها برای استارتاپها، که به منابع مالی محدودتری دسترسی دارند، سختتر شود.
رگولاتوری و چالشهای حقوقی
چالشهای حقوقی پیشروی استارتاپها، بهطور کلی، به سه دسته تقسیم میشوند. چالش اول که ناشی از منابع مالی محدود آنها است و موجب آن شده تا توانایی استارتاپها در تامین مالی دعواهای حقوقی کمتر از شرکتهای بزرگ باشد. این امر، خود چالشی برای فعالیت استارتاپها ایجاد کرده، چرا که ممکن است باعث شود آنها در دعواهای حقوقی نتوانند پیروز شوند و یا این پیروزی سختتر و طولانیتر بهدست آید.
چالش دومی که وجود دارند، کمبود دانش حقوقی عمده کارآفرینان است. از آنجا که تخصص اصلی بسیاری از آنها مسائل حقوقی نیست، معمولا دانش کمی در این زمینه دارد و همین موضوع موجب مشکلات حقوقی مختلفی برای استارتاپها میشود.
اما چالش سوم، از جنس رگولاتوری و مقرراتگذاریها است. معمولا نوآوریهای استارتاپی و تغییرات اساسی در بازارها به واسطه این نوآوریها، خیلی سریعتر از فعالیتهای سیستمهای بروکراتیک و قانونگذار صورت میگیرد که سبب میشود استارتاپها با قانونگذاران دچار چالشهای اساسی شوند. برای مثال، در برخی مواقع چنین است که قانونگذاران، نوآوریها را پیشبینی نکرده و برای آنها قوانینی وضع نکردهاند، موجب شده تا این نوآوریها آثار سیاسی یا حقوقی پیشبینی نشده متعددی داشته باشند که برای سیاستگذاران و یا بخشی از جامعه خوشایند نباشند و یا مشکلاتی ایجاد کنند. در نتیجه، در چنین شرایطی، استارتاپها ممکن است با مخالفتها و ایجاد موانعی از سوی سیاستگذاران مواجه شوند و یا گرفتار چالشهای حقوقی غیرقابل پیشبینی گردند.
اکوسیستم استارتاپی
اگر بخواهید بهعنوان یک کارآفرین، استارتاپی راه بیاندازید، بهتر است با اکوسیستمی که حول استارتاپها شکل گرفته، آشنا باشید. اجزای مختلفی که چنین اکوسیستمی دارد، میتوانند به شما در توسعه کار خود، کاهش هزینهها و دسترسی به بسیاری از امکانات کمک نمایند.
مراکز رشد یا انکوباتورها (Startup Incubator)
نهادهای معمولا غیرانتفاعی به نام مرکز رشد وجود دارند که با همکاری دانشگاهها و یا مراکز آموزشی معتبر، به ارائه خدماتی از جمله، فضای کاری، تامین بودجه مرحله بذری، بستر شبکهسازی و مشاوره و آموزش در زمینههای بازاریابی، مسائل حقوقی و تجاری و… به استارتاپها میپردازند.
شتابدهندهها (Accelerator)
مجموعههایی خصوصی در یک اکوسیستم استارتاپی به نام «شتابدهنده» یافت میشوند که در ازای دریافت بخشی از سهام یک استارتاپ (مثلا در حد 10 الی 15 درصد سهام)، به ارائه مجموعهای از خدمات، از جمله سرمایه اولیه، مشاوره و منتورینگ، آموزش، شبکهسازی، فضای کاری و… میپردازند. همچنین آنها معمولا با فراهم آوردن فضایی برای شبکهسازی و جذب سرمایه در مراحل بعدی، به استارتاپها کمک میکنند. برای مثال، معمولا رویدادی تحت عنوان Demo Day توسط شتابدهندهها برگزار میشود و در آن، استارتاپها میتوانند محصول خود را به سرمایهگذاران معرفی نمایند.
منتورینگ
یکی از انواع خدماتی که از طریق اعضای یک اکوسیستم استارتاپی، مخصوصا در شتابدهندهها، میتوان بهدست آورد، خدمات منتورینگ است. منتورها افرادی هستند که در زمینههای خاصی، که مورد نیاز یک استارتاپ هستند، تخصص و تجربه داشته و به انتقال این تجارب به استارتاپها میپردازند.
فضاهای کاری اشتراکی (Coworking space)
با توسعه اکوسیستمهای استارتاپی و ظهور نیازهای جدید برای اعضای این اکوسیستم، فضاهای کاری اشتراکی ایجاد شدند. کارآفرینان و استارتاپهای کوچک، آزادکارها (Freelancer) و افرادی که بهصورت دورکاری کار میکنند، میتوانند از خدمات این فضاها استفاده نمایند. چنین فضاهایی در ازای دریافت مبلغی نه چندان زیاد، در مقایسه با اجاره دفاتر کاری، امکاناتی از جمله محیطی برای کار کردن، شبکهسازی و امکانات دفتری مثل اینترنت را فراهم میآورند.
شبکهسازی
یکی از بهترین مزایایی که وجود اکوسیستمهای استارتاپی دارند، امکان شبکهسازی بهواسطه زیرساختهایی است که در آنها شکل گرفتهاند، مانند مواردی که بالاتر به آنها اشاره کردیم. در واقع داشتن یک شبکه ارتباطی خوب، میتواند برای کارآفرینان امکان دسترسی به امکانات و فرصتهای متعددی را فراهم آورد که رشد استارتاپ او را بسیار تسهیل مینماید. از جمله این فرصتها، میتوان به فرصتهای مختلف همکاری تجاری، دریافت مشاوره و بازخورد و همچنین افزایش دسترسی به منابع مالی متعدد اشاره کرد.
رویدادها
آنچه تا به اینجا گفته شد، تنها زیرساختهای موجود برای شبکهسازی و کسب فرصتهای جدید نیستند، بلکه در یک اکوسیستم استارتاپی، معمولا رویدادهای متعددی برگزار میشوند که در آنها انتقال تجربه، آشنایی با افراد جدید و کسب دانش صورت میگیرد. کارگاههای آموزشی، کنفرانسها و دورهمیها از جمله این رویدادها هستند.
آیا استارتاپ من موفق میشود؟
همانطور که ابتدای مقاله گفته شد: اغلب استارتاپها شکست میخورند. اما همیشه هم اینطور نیست. برای موفقیت یک استارتاپ اتفاقات زیادی باید رخ دهد و مهمتر آنکه بنیانگذاران باید پاسخهای مناسب برای چند سوال مهم داشته باشند.
آیا تیم با وسواس زیادی به ایده خود علاقمند است؟ واقعیت آن است که اگر تیم آماده انجام همه کارها برای پشتیبانی از ایده نباشد، حتی بهترین ایدهها هم ممکن است به راحتی شکست بخورند.
آیا بنیانگذاران استارتاپ دانش کافی در حوزه تخصصی ایده خود دارند؟ مهم است که آنها تقریبا همه چیز را درباره حوزه فعالیت استارتاپ خود بدانند یا بیاموزند.
آیا کارمندان اولیه استارتاپ حاضر به اختصاص وقت کافی هستند؟ نظرسنجیهای گوناگون نشان میدهد که کارمندان اولیه استارتاپ، بسیار بیشتر از شغلهای معمول کار میکنند و معمولا به ازای دریافت سهمی از استارتاپ، دستمزد نقدی کمتری عایدشان میشود. بنابراین آنها باید انگیزه بالایی برای انجام وظایف خود داشته باشند.
چرا این ایده و چرا حالا؟ آیا این ایده نوآورانه است و اگر چنین است چرا مردم قبلا آن را امتحان نکردهاند؟ و اگر نوآورانه نیست، چه ویژگی یا مزیتی نسبت به نمونههای مشابه دارد؟
اندازه بازار هدف چقدر است؟ اندازه بازار یا تعداد مشتریان بالقوه ایده استارتاپی، میزان فرصت درآمدزایی آن را مشخص میکند. به عنوان مثال، احتمال دارد که بازارهای کوچک به اندازهای که ارائه محصول یا خدمت هزینه دارد قادر به تامین مشتری نباشند. همچنین ممکن است کسبوکاری که به فناوریهای پیشرفته علاقه شدید دارد از نظر فنی از رقبای خود پیشی بگیرد اما نیاز تازهای از بازار را پوشش ندهد.
در نهایت اگر یک استارتاپ یا کسبوکار نوپا قادر به پاسخگویی مناسب به همه این سوالات باشد، با احتمال نزدیک به 10 درصد میتواند وارد مرحله اول تبدیل شدن به یک کسبوکار واقعی گردد.
آیا من برای شروع یک کارآفرینی استارتاپی آماده هستم؟
باید دانست که در کنار تمامی مزیتها و هیجاناتی که زندگی یک کارآفرین، خصوصا از نوع استارتاپی، دارد، مشکلات سختی را نیز او باید تحمل کند. پس لازم است که با برخی از مهمترین چالشها، پیش از شروع یک کارآفرینی استارتاپی، آشنا باشید.
مهمترین مسالهای که یک کارآفرین با آن درگیر خواهد بود، فشار اضطراب ناشی از ریسک و نااطمینانیهای کار اوست. نااطمینانیها و شکستهای پی در پی یک استارتاپ، میتواند برای کارآفرین از نظر روحی سنگین باشد. او باید بتواند روحیه خودش را حفظ کند، توانایی تحمل ابهام بالایی داشته باشد و خود را نبازد. مسلما این ویژگی شخصیتی در یک کارآفرین برای موفقیت استارتاپ او ضروری است.
چالش بعدی، بهم خوردن تعادل کار و زندگی میباشد. یک کارآفرین استارتاپی، خصوصا در ماههای اول کار خود و شاید حتی در سالهای اول، معمولا بیش از آنکه بتواند با خانواده و دوستان خود وقت صرف کند، باید برای استارتاپش وقت بگذارد. این یک وضعیت طبیعی راهاندازی استارتاپ بوده و تقریبا اجتنابناپذیر است. ممکن است با گذر زمان، بتوان این تعادل را دوباره در زندگی ایجاد کرد، اما باید این را بپذیرید که رسیدن به آرزوهای بزرگ، نیازمند پرداخت هزینههای بزرگ است.
و اما موضوع مهم بعدی، خطر شکست است. اشاره کرده بودیم که احتمال شکست استارتاپها بالاست. شما بهعنوان یک کارآفرین، همه وقت، زندگی و حتی بخش عمدهای از ثروت و دارایی خود را پای توسعه استارتاپ خود صرف میکنید، این هزینهای است برای تحقق یک رویای بزرگ؛ یعنی ساختن کسبوکاری نوآورانه. اما اگر شکست بخورید، چگونه با آن مواجه میشوید؟ این سوالی است که باید برای آن پاسخ داشته باشید.
اما در کنار این مسائل، چند موضوع دیگر هم هستند که باید به آنها توجه داشته باشید. اول آنکه، تعصبی بر روی ایده و محصولی که در ذهن دارید، نداشته باشید. گفته شد که استارتاپها پیوسته در حال آزمون و خطا هستند، در نتیجه پافشاری بر یک ایده، کار معقولی نیست، بلکه باید ایده خام اولیه خود را با بازخوردهایی که از بازار میگیرید، اصلاح کنید.
بهعلاوه، پافشاری بر یک تکنولوژی خاص نیز از جمله اشتباهاتی است که برخی کارآفرینان انجام میدهند. تکنولوژی و چگونگی پیادهسازی محصول شما، باید بر اساس اطلاعات جمعآوری شده از بازار و متناسب با نیاز مشتریان باشد. اما گاهی برخی کارآفرینان تاکید بیش از اندازهای بر استفاده از یک تکنولوژی خاص دارند که چنین اصراری، گاهی حتی موجب ضرر و زیانهای جبرانناپذیری میشود.
نمونههایی از استارتاپها
بسیاری از کسبوکارهای موفق و بزرگ دنیا، که امروز ارزشگذاریهای بزرگی کسب کردهاند، قبلا به شکل استارتاپی ایجاد شده بودند. برای مثال، شرکت متا (Meta)، که توسط مارک زاکربرگ بنیان گذاشته شد و با محصول فیسبوک کار خود را شروع کرد، در ابتدای کار یک استارتاپ قلمداد میشد.
همچنین فروشگاه اینترنتی آمازون، که امروز به بسیاری از کشورهای دنیا ارائه سرویس میکند، در گاراژ جف بزوس (بنیانگذار آن)، خیلی کوچک و به شکل یک استارتاپ متمرکز بر یک مساله خاص، یعنی فروش آنلاین کتاب، شروع به کار کرد. رفتهرفته، این کسبوکار بزرگ شد و محصولات بسیار زیادی را پوشش داد و شد آنچه امروز میبینیم.
اما همانطور که گفتیم، استارتاپها صرفا به شکل آنلاین به ارائه خدمت نمیپردازند. برای مثال، مایکروسافت، که امروز شرکتی بسیار بزرگ میباشد و محصول آن، یعنی ویندوز، در اکثر رایانههای شخصی و شرکتی مورد استفاده قرار میگیرد، در ابتدا در قالب یک کسبوکار استارتاپی کوچک فعالیت خود را آغاز نمود.
آیا من میتوانم سرمایهگذار فرشته شوم؟
اگر این مقاله را تا به اینجا برای آن خواندهاید که قصد دارید بهعنوان یک سرمایهگذار فرشته بر روی استارتاپها سرمایهگذاری کنید، بهتر است به این بخش از مقاله توجه ویژهای داشته باشید.
همانطور که بالاتر، در این مقاله، گفته شد، احتمال شکست استارتاپها بالا است. این قطعا خبر خوبی برای سرمایهگذاران نیست، ولی بدانید که استارتاپهایی که موفق میشوند، ممکن است رشدهای بسیار بزرگی را تجربه کنند و این دقیقا چیزی است که برخیها را به سمت این سرمایهگذاری میکشاند.
اما برای آنکه بتوانید احتمال موفقیت خود را بهعنوان یک سرمایهگذار فرشته بالا ببرید، باید چند نکته را در نظر بگیرید. اول از همه آنکه، مثل هر سرمایهگذاری دیگری باید ارزیابیهای دقیقی انجام دهید. میبایست ریسک موفقیت و شکست را در نظر بگیرید و برای بدترین سناریوها آماده باشید. البته برای این امر نیاز به تخصص دارید؛ یعنی یک سرمایهگذار فرشته باید بهطور کلی درباره استارتاپها و بهطور خاص، درباره زمینه فعالیت استارتاپی که قصد سرمایهگذاری روی آن را دارد، اطلاعات داشته باشد تا بتواند ارزیابیهای دقیقتری انجام دهد. به یاد داشته باشید که این کار، یک سرمایهگذاری است و نه یک قمار، پس باید آگاهانه آن را انجام دهید.
اما شکست یک استارتاپ، تنها اتفاق ناگواری که ممکن است رخ بدهد، نیست. یکی دیگر از مسائلی که باید به آن توجه کنید، این است که یک استارتاپ گرچه شاید با شکست و ورشکستگی مواجه نشود، اما بهرحال سرمایهگذاری شما بر روی آن، ممکن است یک سرمایهگذاری بلندمدت باشد و تا سالها نتوانید آن را نقد کنید و یا از آن سودی بهدست آورید؛ در واقع، نباید انتظار بازده بزرگی در زمان کوتاهی را از استارتاپها داشت.
نکته دیگری که باید آن را به خوبی بررسی کنید، تیم یک استارتاپ است. شاید ایده استارتاپ را دوست داشته باشید و احتمال موفقیت آن را بدهید، اما آیا تیمی که قرار است آن را اجرا کند، تواناییاش را دارد؟ سرمایهگذاری بر روی یک استارتاپ، خصوصا در مراحل اولیه، سرمایهگذاری روی افراد است. یک سرمایهگذاری درست، سرمایهگذاری بر روی افراد شایستهای است که میتوانند به بهترین شکل ممکن کارشان را انجام دهند و با یکدیگر به خوبی هماهنگ باشند. به یاد داشته باشید که یکی از دلایل شکست برخی از استارتاپها، تیم آنهاست. افرادی که نمیتوانند به درستی فرایند کارآفرینی استارتاپی را طی کنند و یا بلد نیستند با یکدیگر تعامل و همکاری سازندهای داشته باشند، معمولا نتیجه خوبی نمیگیرند.
مساله دیگر هم آن است که شبکهسازی کنید. شما همه چیز را نمیدانید و همه کار را نمیتوانید انجام دهید. داشتن یک شبکه حرفهای از آدمها، شامل سایر سرمایهگذاران، کارآفرینان و متخصصان، حتما میتواند به شما در گرفتن تصمیمات درست و انجام درست کارها کمک کند. همچنین این شبکهسازی میتواند انجام برخی کارهای سخت را آسان کرده، هزینه برخی امورات را به اندازهای که تصورش را نمیکنید، کاهش دهد و دسترسیهایی را برای شما فراهم آورد که هرگز فکرش را نمیکردید.
اما نکته آخر، توجه به تنظیم درست قرارداد است. قراردادی باید تنظیم گردد که نه محدودیتهای غیرضروری برای کارآفرینان ایجاد کند و نه ریسک سرمایهگذاری را به اندازه نامعقولی برای شما افزایش دهد.
مقاله مرتبط:
وام قابل تبدیل به سهام و قرارداد SAFE